-
اولین پنچ شنبه ۸۸
پنجشنبه 5 فروردینماه سال 1389 20:09
پنج شنبه است . اولین پنج شنبه ی سال نو . اولین پنج شنبه ی سال 1388 . دلم تنگ و تنهاست . انگار تمام غصه های دنیا در دلم خزیده است . روزهای تنهایی و بی کسی ام همچنان شتابان به پیش می تازد و هیچ چیزی هم نمی تواند جلودارش شود . تحویل سال را در حالی سپری کردم که دوسه نفر از دوستانم در کنارم بودند و نگذاشتند امسال را تنها...
-
عشق این روزها کجاست ؟
شنبه 8 اسفندماه سال 1388 21:36
می گویند عشق این روزها گم شده است . می گویند هیچ خبری ازاو نیست . می گویند خود را از دسترس خارج کرده تا مجال هر گونه سوالی را از همه گرفته باشد . می گویند به دور دست ها رفته است . اما عده ای هم می گویند نه همین دور و برهاست . به راستی عشق کجاست ؟! آیا واقعا گم شده است ؟! آِیا واقعا خود را گم و گور کرده تا دست هیچ...
-
به پناه آمده ام
سهشنبه 4 اسفندماه سال 1388 21:42
وقتی دلم از غصه ها ترکید و از آدم ها جز غم و اندوه چیزی نصیبم نشد ، وقتی پیاپی شکستم و زمین خوردم ، وقتی به هر کس تمام عشق و احساسم را با تمام وسعت و حجمش بخشیدم و تنها ناجوانمردی و نیرنگ دیدم ، وقتی خنده بخشیدم و گریه هدیه ام شد ، بریدم . از همه کس و همه چیز ؛ از تمام مخلوقات روی زمین بریدم و به تنهایی هایی خویش پناه...